این استان در دفاع مقدس از نظر تعداد حضور رزمندگان در جبههها مقام اول کشور را به خود اختصاص داد که یکی از این شهدای والامقام سردار سرافراز سپاه اسلام شهید خدامراد مرادی بود.
این شهید بزرگوار در سال 37 در روستای القچین از توابع دهدشت در خانوادهای با ایمان و مذهبی به دنیا آمد.
همسر شهید میگوید ما 9 ماه بود که ازدواج کرده بودیم که ایشان شهید شدند و این 9 ماه هم مدام در جبهه بودند اما رفتار ایشان با اقوام و دوستان و آشنایان رفتاری نمونه بود و حتی در جبهه همرزمانش همه عاشق رفتار او بودند و ایشان فردی بسیار باهوش و زرنگ و با ایمان و بسیار باتقوا بودند و من اصلاً فکر نمیکردم با این شجاعت و زیرکی که داشت شهید شود.
همسر شهید میگوید: خاطرهای که زیاد در ذهن من مانده این بود که برای آخرین بار که میخواستند به جبهه بروند چهرهای بسیار نورانی و بوی بسیار خوشی از ایشان به مشام میرسید و من این وضع را برای اولین بار بود که میدیدم و انگار که خودش هم میدانست که میخواهد شهید بشود.
همسر شهید روایت میکند: من به او گفتم؛ مرادی چهرهات خیلی نورانی شده و بوی خوش عجیبی میدهی. و وقتی که من این چهره را مشاهده کردم میدانستم که رفتن او برگشتی ندارد و بسیار گریه کردم.
همسر شهید میگوید: ایشان به من گفت که شما به عنوان بسیجی و من هم به عنوان پاسداری از این انقلاب از امام و از وطنمان دفاع کنیم اگر شهید شدم که چه بهتر به آرزوی خودم میرسم و اگر هم سالم برگشتم دوباره به مبارزه خود ادامه میدهم تا پیروز شویم.
همسر شهید در ادامه چنین میگوید: ایشان وقتی که از جبهه میآمدند نامههای دوستانشان را به خانوادههایشان میداد و به آنها رسیدگی میکرد و هرکدام که مشکل داشتند آن مشکل را برطرف میکردند.
ایشان محصل بودند و وقتی که جنگ شد به خدمت سپاه درآمد و به عنوان پاسدار در جبهه حضور داشتند و در بیشتر عملیاتها فرمانده بودند و وقتی هم که شهید شدند فرمانده بودند که در عملیات فتحالمبین در محل شوش دانیال با رمز یازهرا(س) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در قسمتی از وصیتنامه شهید آمده است: پدرم، مادرم، همسرم، خواهران و برادرانم مىدانم بعد از مرگ من چقدر ناراحت مىشوید و اما بدانید که من آگاهانه راهم را انتخاب نمودم و تصمیم گرفتم که تا دشمن در خاک و میهن اسلامى است باید کوشید و آنرا از خاک بیرون کرد و اما آنها که رفتند کار حسینى کردند و آنها که ماندند باید کار زینبى کنند.
همسرم از تو مىخواهم که زینبوار باشى و همچون شیرزنى پایدار و استوار بمانى و فرزندمان وقتى به دنیا آمد از نامهاى نیکوئى که به شما گفتم نامش را بگذار و آن را در خدمت اسلام پرورش بده و بعد از اینکه بزرگ شد بگو راه خودم را ادامه بدهد.
آنهایى که دلشان براى من مىسوزد واقعا دلشان به حال اسلام بسوزد و بدانید که سعادت تمام خلقهاى دنیا در مکتب اسلام است و اسلام را نگه دارید و اسلام را داشته باشید و از روحانیت جدا نشوید و مخصوصا روحانیت خط امام و از ارگانها پشتیبانى کنید مخصوصا سپاه پاسداران زیرا که امام از آنها پشتیبانى مىکند و اگر با روحانیت مخالفت کنید باز هم زیر سلطه ابرقدرتها خواهید رفت مواظب باشید و من وصیتم را کردم.